شهبندر. (دزی ج 1 ص 717). بندر بزرگ و واسع، حاکم بندر. رئیس بندر و اکنون بجای شاه بندر حاکم بندر گویند. (از فرهنگ نظام) ، رئیس بازرگانان دولتی. رئیس التجار. (فرهنگ فارسی معین). ملک التجار، کنسول دولت عثمانی (قاجاریه). (فرهنگ فارسی معین) ، دریافت کننده عشور که محصولات راهداری بدست اوست. (از آنندراج). دریافت کننده مالیات و خراج و گمرک خانه. (از ناظم الاطباء) : چو گردیدند فارغبال یکسر ز دست انداز جور شاه بندر. اشرف (از آنندراج)
شهبندر. (دزی ج 1 ص 717). بندر بزرگ و واسع، حاکم بندر. رئیس بندر و اکنون بجای شاه بندر حاکم بندر گویند. (از فرهنگ نظام) ، رئیس بازرگانان دولتی. رئیس التجار. (فرهنگ فارسی معین). ملک التجار، کنسول دولت عثمانی (قاجاریه). (فرهنگ فارسی معین) ، دریافت کننده عشور که محصولات راهداری بدست اوست. (از آنندراج). دریافت کننده مالیات و خراج و گمرک خانه. (از ناظم الاطباء) : چو گردیدند فارغبال یکسر ز دست انداز جور شاه بندر. اشرف (از آنندراج)
که راه بندد. کسی یا چیزی که راه را مسدود کند. (فرهنگ نظام). سرراه گیرنده. مانععبورشونده: سگ من گرگ راه بند من است بلکه قصاب گوسفند من است. نظامی (از رشیدی). ، راهزن. (ارمغان آصفی) (شعوری ج 2 ورق 4). کنایه از راهزن. (رشیدی) (بهار عجم). دزد و راهزن. (ناظم الاطباء) (برهان). راهزن که بتازیش قاطع طریق نامند. (شرفنامۀ منیری). راهدار. رهزن. شنگ. (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ میرزا ابراهیم). شنگول. (فرهنگ میرزا ابراهیم). سالوک. (شرفنامۀ منیری) ، راهدار و نگاهبان راه. (ناظم الاطباء). راهدار. (برهان) ، باجگیر. (ناظم الاطباء)
که راه بندد. کسی یا چیزی که راه را مسدود کند. (فرهنگ نظام). سرراه گیرنده. مانععبورشونده: سگ من گرگ راه بند من است بلکه قصاب گوسفند من است. نظامی (از رشیدی). ، راهزن. (ارمغان آصفی) (شعوری ج 2 ورق 4). کنایه از راهزن. (رشیدی) (بهار عجم). دزد و راهزن. (ناظم الاطباء) (برهان). راهزن که بتازیش قاطع طریق نامند. (شرفنامۀ منیری). راهدار. رهزن. شنگ. (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ میرزا ابراهیم). شنگول. (فرهنگ میرزا ابراهیم). سالوک. (شرفنامۀ منیری) ، راهدار و نگاهبان راه. (ناظم الاطباء). راهدار. (برهان) ، باجگیر. (ناظم الاطباء)
واقعه نویس را گویند. (برهان). شده وند. پدیده نویس. آینده نویس. نوپدیدنویس. (یادداشت مؤلف). وقایعنگار و بیننده و ناظر و استوار و امین که هرچه شده وگذشته و دیده نوشته به پادشاه برساند. (آنندراج)
واقعه نویس را گویند. (برهان). شده وند. پدیده نویس. آینده نویس. نوپدیدنویس. (یادداشت مؤلف). وقایعنگار و بیننده و ناظر و استوار و امین که هرچه شده وگذشته و دیده نوشته به پادشاه برساند. (آنندراج)
دهی از دهستان زنگوان بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام. دارای 250 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و لبنیات و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان زنگوان بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام. دارای 250 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و لبنیات و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان احمدی بخش سعادت شهرستان بندرعباس، واقع در 105هزارگزی خاور حاجی آباد، سرراه مالرومیناب به فارغان. موقع جغرافیایی آن، کوهستانی و هوای آن گرمسیری است. سکنۀ آن 344 تن است. آب آن از قنات و محصول آن خرما و مرکبات و شغل اهالی زراعت است راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان احمدی بخش سعادت شهرستان بندرعباس، واقع در 105هزارگزی خاور حاجی آباد، سرراه مالرومیناب به فارغان. موقع جغرافیایی آن، کوهستانی و هوای آن گرمسیری است. سکنۀ آن 344 تن است. آب آن از قنات و محصول آن خرما و مرکبات و شغل اهالی زراعت است راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
در یادداشت مؤلف چنین آمده است: مرحوم اردشیرجی می گفت در سفر اول که به ایران آمدم گدایان دوره گرد مردم را به شاه زنده سوگند میدادندکه به آنان چیزی دهند - انتهی. امروز زنان وقتی در حمام خواهند قسم خورند کف دست بر زمین زنند و گویند:به این شاه زنده. و البته میدانیم که زیر زمین حمام (جهنم حمام) یعنی مجرای حرارت است و از اینجا شاید بتوان دریافت که مراد آنان از شاه زنده، آتش باشد
در یادداشت مؤلف چنین آمده است: مرحوم اردشیرجی می گفت در سفر اول که به ایران آمدم گدایان دوره گرد مردم را به شاه زنده سوگند میدادندکه به آنان چیزی دهند - انتهی. امروز زنان وقتی در حمام خواهند قسم خورند کف دست بر زمین زنند و گویند:به این شاه زنده. و البته میدانیم که زیر زمین حمام (جهنم حمام) یعنی مجرای حرارت است و از اینجا شاید بتوان دریافت که مراد آنان از شاه زنده، آتش باشد
باد شدید، باد سخت وزنده، طوفان: چو طوفان کند شاه باد نهیبش شود دفتر نه فلک جمله ابتر، محمدقلی (از بهار عجم) داماد شاه، (ناظم الاطباء)، اما جای دیگر دیده نشد، و محتمل است که تصحیف شدۀ شاه داماد باشد
باد شدید، باد سخت وزنده، طوفان: چو طوفان کند شاه باد نهیبش شود دفتر نه فلک جمله ابتر، محمدقلی (از بهار عجم) داماد شاه، (ناظم الاطباء)، اما جای دیگر دیده نشد، و محتمل است که تصحیف شدۀ شاه داماد باشد
نامی است که به حضرت علی (ع) دهند. زنان در حمام آنگاه که سوگند خوردن خواهند کف دست بر زمین صحن حمام زنند و گویند به این شاه حیدر. (یادداشت مؤلف). زنان دو کف دست را بقوت بر زمین حمام زنند و گویند: به این شاه حیدر. یا: قسم به این شاه حیدر بمعنی قسم به این حمام. (یادداشت مؤلف). رجوع به علی (ع) شود
نامی است که به حضرت علی (ع) دهند. زنان در حمام آنگاه که سوگند خوردن خواهند کف دست بر زمین صحن حمام زنند و گویند به این شاه حیدر. (یادداشت مؤلف). زنان دو کف دست را بقوت بر زمین حمام زنند و گویند: به این شاه حیدر. یا: قسم به این شاه حیدر بمعنی قسم به این حمام. (یادداشت مؤلف). رجوع به علی (ع) شود
که شاه بندد و مقید میسازد. آنکه شاه را اسیر کند، بمجاز بر سلطان مقتدر و توانا که دیگر سلاطین را مقهور کند و ببند آرد اطلاق شود: امین دولت و دین یوسف بن ناصر دین برادر ملک شاه بند اعدامال. فرخی. آنکه گیتی بروی او بیند خسرو شاه بند شیرشکار. فرخی
که شاه بندد و مقید میسازد. آنکه شاه را اسیر کند، بمجاز بر سلطان مقتدر و توانا که دیگر سلاطین را مقهور کند و ببند آرد اطلاق شود: امین دولت و دین یوسف بن ناصر دین برادر ملک شاه بند اعدامال. فرخی. آنکه گیتی بروی او بیند خسرو شاه بند شیرشکار. فرخی
دهی است از دهستان گروه بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت در 32هزارگزی شمال ساردوئیه و 18هزارگزی باختری راه مالرو ساردوئیه به راین. هوای آن سردسیر و کوهستانی و سکنۀ آن 50 تن میباشد. آب ده از رودخانه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و حبوب، و پیشه مردم کشاورزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان گروه بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت در 32هزارگزی شمال ساردوئیه و 18هزارگزی باختری راه مالرو ساردوئیه به راین. هوای آن سردسیر و کوهستانی و سکنۀ آن 50 تن میباشد. آب ده از رودخانه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و حبوب، و پیشه مردم کشاورزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)